حالا که دارم مینویسم رها روی تخت بیمارستان خوابیده. شاید سخت ترین لحضات زندگیم رو میگذرونم. تمام مدتی که به پاش سرم وصل میکردن و اون جیغ میزد با هر جیغش کسی توی دلم چنگ میزد قلبم رو مچاله میکرد توی مشتش و من نفسم بند میومد.حتی نمیتونستم گریه کنم کلافه و گیج و درهم بودم مثل یه کند ذهن دیرآموز دارم فکر میکنم چطور قراره سه روز اینجا بمونیم ؟! خدا خودش بهم توان و صبر بده. خودش کمکمون کنه.
زخم...برچسب : نویسنده : nelii1 بازدید : 57 تاريخ : جمعه 30 تير 1402 ساعت: 11:06